مؤتفکات
برخی از کارشناسان سایت اسک قرآن معتقدند مؤتفکات، محل نهایی مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام)است که سه بار در قرآن تکرار شده که دو بار آن به صورت جمع ویک بار به شکل مفرد آمده است: «ألم یاتهم نبا الذین من قبلهم قوم نوح وعاد وثمود وقوم اءبراهیم واصحاب مدین والموتفکات » ترجمه: آیا گزارش حال کسانی که پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و شهرهای زیر و رو شده، به ایشان نرسیده است ؟( توبه، 70). « وجاء فرعون ومن قبله والموتفکات بالخاطئة » (حاقه، 9) و فرعون و کسانی که پیش از او بودند و مردم شهرهای سرنگون شده سدوم و عاموره [ مرتکب خطا شدند.
«وانه اهلک عادا الاولی * وثمود فما ابقی * وقوم نوح من قبل اءنهم کانوا هم اظلم واطغی * والموتفکة اهوی » (نجم (53)، 50 – 53) و هم اوست که عادیان قدیم را هلاک کرد؛ و ثمود را ]نیز هلاک کرد[ و ]کسی را[ باقی نگذاشت؛ و پیش تر ]از همة آنها[ قوم نوح را، زیراکه آنان ستمگرتر و سرکش تر بودند؛ و شهرها]ی سدوم و عاموره [ را فرو افکند. درباره موقعیت جغرافیایی مؤتفکات گفته اند آن، اردن فعلی است که بلاد قوم لوط بوده است و زمین آن را مقلوبه می خوانند. البته عده ای، از جمله حمدالله مستوفی قزوینی، بلاد قوم لوط را بنا به اکثر روایات، فلسطین، واقع در جنوب شرقی بیت المقدس می دانند. وی می گوید: «و بلاد قوم لوط به اکثر روایات در فلسطین بوده است، در جنوب بیت المقدس مایل به شرق ... ». وی همچنین به روایت دیگری اشاره کرده، می نویسد: «و بنا به بعضی روایات این بلاد در مفازه بوده که مابین کرمان و قهستان است، و تمشیت قطاع الطریق، و این روایت ضعیف است ». ولی قول صحیح همان است که پیش تر بدان اشاره شد؛ یعنی اردن هاشمی در سواحل دریای میت.
برای مؤتفکات دو معنا ذکر گردیده که عبارت اند از:
1) بادهایی که از مسیر خود برمی گردند.
2) زیر و زبر شده و فرو افکنده.
دهخدا نیز مؤتفکات را فلسطین فعلی می داند. ولی از آنجا که باستان شناسان، آثار قوم لوط (علیه السلام) رادر اردن پیدا کرده اند، قول اردن صحیح است؛ مگر اینکه بخواهیم این دو قول را به این صورت جمع کنیم که کشوراردن واقع در شرق فلسطین، شاید روزگاری به همراه فلسطین کشوری واحد بوده است.
درباره سفر حضرت لوط (علیه السلام) به مؤتفکات اقوال مختلفی مطرح شده است که اختلاف بارزی میان داستان آن حضرت در تورات با داستان نقل شده در منابع اسلامی و کتب تفسیری به چشم می خورد. در قاموس کتاب مقدس، پس از بیان مسافرت حضرت ابراهیم و لوط به مصر و کنعان آمده است :و چون (ابراهیم ) از مصر مراجعت نمود، اموال و مواشی و حواشی خود و لوط را برون از حوصلة حساب دیده، از لوط درخواست نمود که از وی مفارقت گزیند؛ چه که حوصلة آن جناب جنگ و نزاع شبانان خود را با شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هرجا که به نظرش نیکو آید مخیر فرمود. بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهای اردن بود اختیار کرد.
مشابه این داستان را مؤلف کتاب قصص قرآن این گونه روایت می کند: ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را در آن سفر همراه برد، و با ثروتی سرشار و اندوخته ای بی شمار به سرزمین فلسطین فرودآمدند، و دیری نگذشت که آن سرزمین بر اغنام و احشامشان تنگ شد. از این رو لوط از سرمنزل عمویش ابراهیم کوچ کرد ودر قریة «سدوم » منزل گزید.
علامه مجلسی داستان مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام) را این گونه نقل می کند که مردم ماجرای همجنس بازی قوم لوط را به حضرت ابراهیم (علیه السلام) خبر دادند و به آن حضرت شکایت کردند، و ایشان حضرت لوط (علیه السلام) را به سوی آنان فرستاد تا ایشان را از عذاب الهی بیم داده، انذارشان کند. در جایی دیگر آمده است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از ورود به سرزمین شام به سوی کنعان رهسپار گردید وچون متوجه شد مردم شهر سدوم و شهرک های اطراف دریای میت دچار انحراف جنسی شده اند، برادرزادة خودلوط (علیه السلام) را ـ که در این سفر همراه ابراهیم (علیه السلام) بود ـ به سوی مردم آن دیار روانه ساخت تا به هدایت و ارشادمردم بپردازد.
در باب اطلاق مؤتفکات به شهرها یا شهرک ها، اختلاف ناچیزی وجود دارد. برخی آن را چهار شهر و برخی پنج شهر یاولایت می دانند. در قاموس کتاب مقدس به این مسئله اشاره رفته که عذاب الهی بر شهرهای سدوم، عموره، ادمه، صبوئیم و بالع که همان صوغر است، نازل شد. ملاحظه می شود که این کتاب پنج ولایت برای مؤتفکات برشمرده است. به نظر می رسد مؤلف کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، نظر قاموس کتاب مقدس را تأیید کرده است؛ با این تفاوت که وی «سدوم » را شهر، و عموره و ادمه و صبوئیم و بالع (صوغر) را شهرک های اطراف سدوم ودریای میت (دریای لوط ) به شمار آورده است.
عباس مهرین شوشتری در تعریف مؤتفکات می نویسد: «مؤتفکات (اشاره به شهرهای قوم لوط است به نام سدوم و گومره.
یوسف حریری نیز می نویسد: «بنابر قصص، سرزمین سدوم مرکب بود از شهرهای سدوم، عموره، صوغر، صبوئیم (و بالع و یا ادمه )».
به نظر می رسد وی مرتکب اشتباهی شده و آن اینکه بر اساس دیگر منابع، بالع همان صوغر است؛ در حالی که وی صوغر را شهری غیر از بالع می داند. همچنین وی سرزمین سدوم را متشکل از چهار شهر یاد شده دانسته، در حالی که بهتر بود به جای سرزمین سدوم، نام سرزمین مؤتفکات را به کار می برد.
آیت الله جعفر سبحانی چنین می نویسد: حضرت لوط از کسانی است که به ابراهیم ایمان آورده بود و هم زمان با مهاجرت ابراهیم از بابل، او نیز مهاجرت کرد، و هر کدام به نقطه ای رفتند. لوط به سرزمینی که قرآن از آن به «مؤتفکات » یاد می کند و از چهار شهر به نام های سدوم، عموره، صوغر وصبوئیم تشکیل یافته بود، مهاجرت کرد. وی سپس به جغرافیای تاریخی این سرزمین اشاره کرده، می نویسد: امروز در سرزمین اردن دریایی است به نام «بحرالمیت ». محل این دریا قبلا خشکی بوده و به خاطر زلزله ها، در گودی فرو رفته و آب دریا به آنجا کشیده شده است و اخیرا در ساحل این دریاچه، شهرهای قوم لوط پیدا شده است.
دهخدا نیز همان گونه که پیش تر اشاره شد، مؤتفکات را پنج پاره دیه اعلام می کند که البته اسامی این پنج پاره دیه تفاوت هایی با اسامی معروف موجود در دیگر کتب دارد که نام آنها صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم است.
به نظر می رسد اسامی صنعه و صعوه و عمره و دوما که در مجمل التواریخ و القصص و نیز در لغت نامه دهخداآمده، همان اسامی ای هستند که امروزه با عناوین عموره، ادمه، صوغر و صبوئیم نامیده می شوند. شایدعمره همان عموره، دوما، همان ادمه، و صعوه و صنعه همان صوغر و صبوئیم باشند.
در جایی دیگر، این اسامی به صورت های دیگری آمده است: «و آن (مؤتفکات ) بزرگ ترین بلاد و دارای پنج ولایت بود به نام های: صعبه، صغر، غمره، ادماه و سدوم ».
در اینجا نیز به نظر می رسد صعبه همان صبوئیم، صغر همان صوغر، غمره همان عموره و ادماه همان ادمه باشند. بنابراین درباره شهرک های مؤتفکات بر روی چهار شهر اتفاق نظر وجود دارد؛ ولی درباره یک شهر، برخی آن راجزو شهرک های مؤتفکات دانسته اند و برخی نه.
سدوم
این شهر همان دیاری است که حضرت لوط (علیه السلام) عازم آن شد تا قوم ستمکارش را از اعمال زشتی که انجام می دادند، برحذر دارد. درباره ویژگی های این شهر گفته اند: نام قریه ای از قریه های قوم لوط، که قاضی آن را «سدوم » می گفتند، و این دلالت می کند بر آنکه وی اسم شهر است نه قاضی، ولی قاضی آن شهر مورد مثل گردیده است. در آن درختان و چشمه های بسیار بود، و در این زمان مقلوب است و در زمین آن گیاه و زرع نروید، و زمینش سیاه باشد و مفروش به سنگ های سیاه، و گویند آن سنگ هایی است که بر قوم لوط باریده شده بود. شهر «سدوم » اکنون «اسدم » نامیده می شود.
منابع:
1. ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص532.
2- محمدباقر مجلسی، تاریخ پیامبران (حیوة القلوب)، ج 1، ص 415- 417 .
3- صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74 .
4- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771- 772 .
5- عبدالکریم بیآزار شیرازی، باستانشناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 167- 169 .
6- سیدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، ص 216 .
7- منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج 11، ص 297 .
8- زهرا رضایی، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص 121- 135 .
9- عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص 441، ذیل واژه مؤتفکات.
10- مقاله جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط (ع)، نوشته علی حسینی فاطمی.